خبرای خوب و روزای قشنگ
سلام
شرمنده که یه ده روز نبودم... تو این مدت پر از اتفاقای جالب بود ..
اول از همه اینکه من برا بار دوم مادر شدم....بله یه هفته قبل از اخرین پستم متوجه شدم دوباره درهای رحمت خدا بروی ما باز شده و من دوباره حامله هستم..
دوم اینکه 16 بهمن راهی تهران شدیم برا مراسم سالگرد پدر بزرگ مرحومم ...یه تجدید دیدار بود...هم اینکه نوبت اول ویزیت دکتر بود ... برا دکتر جان خیلی جالب بود که هم کیست دارم هم یه مشکل دیگه اما بدون درمان حامله شدم...خب دیگه ما اینیم...
ازمایشای لازم که برا چکاب تو سه ماهه اوله رو انجام دادم... جمعه هم با خانواده عزیزم برگشتیم....
21 هم راهی مشهد شدیم...جای همه خالی بود برا همتون دعا کردم...تا 25 مشهد بودیم و بعد برگشتیم ...البته تنها نرفته بودیم همراه با مادر و پدر همسری رفته بودیم.. خیلی سخت گذشت به من اخه رفتنی خانواده همسری خبر نداشتن و من مجبور بودم خودمو کنترل کنم و تابلو نکنم اما برگشتنی دیگه اگاه بودن و منم راحت بودم...بهر حال خوش گذشت و و با سختی های راه و خستگی هاش تموم شد..
حالا هم در خدمت شما هستم و بازم نویسندگی رو در کنار شما شروع می کنم
این روزا به دعاهای همتون نیاز دارم برای من و کنجدم دعا کنید روزای سختی داریم و حال خوشی ندارم .