نامه مامان به پسری
پسرم عزیزترینم..... نازنینم بزگ شدنت مثل پلک زدن بود...باورم نمی شه 16 روز دیگه18 ماهه می شی و باید اخرین واکسن دوره کودکی ات رو بزنیم...انگار همین دیروز بود که برای اولین بار بغلت کردم و بوت می کردم...اون دستای کوچولو الان شده تکیه گاه مامان تو تنهایی هاش....لحظه هایی که به وجود یه عزیز نیاز داره تا دستشو بگیره و بغلش کنه و نوازش کنه....الان تو برا من همون عزیزی که لحظه لحظه کنارمی و با زبون بی زبونیت باهام حرف می زنی...مرد لحظه های تنهاییمی....محمدم قشنگترین لحظه ها رو با تو دارم...فدات بشم خیلی مهربونی عصرها وقتی می بینی مامان ناراحته می دونی چیکار می کنی تا بخندم...می گی ماااام...