این روزای محمد مهدی

سلام ....وقت بخیر....اومدم یه خبر فوری بدم..... محمد مهدی جان سومین و چهارمین دندونش هم در اومد. خیلی خوشحالم... جالبش اینجاست که پنجمی هم داره میاد.....وااااااای خیلی شیرین شده....... یه خبر دیگه اینکه چهارشنبه محمد مهدی جان برای اولین بار به من گفت مامان............................ یعنی ضعف کردم وقتی این کلمه رو از زبون جیگر گوشم شنیدم....از اونروز وقتی من و باباش رو می بینه باهم نشستیم میاد نگاهمون می کنه و با اون صدای عسلیش می گه:مم..مامان.....با.با.... یعنی یه هلویی می شه بیاید ببنید.....حالا از روز مراسم شیرخواران حسینی هم یاد گرفته سینه بزنه...همین که مشغول خرابکاری صداش می زنم چیکار می کنی....زود دستشو بلند می کنه و سینه می زنه.... یه کلمه دیگه هم که یاد گرفته....کلمه من هست....اونم به لطف خاله شادونه تو سرزمین دونه ها...... کلا 2 یا3 روز اون برنامه رو دیده اما حالا همین که من می گم : کی از همه خوشگلتره؟؟؟؟؟؟؟ محمد مهدی دستشو بالا می بره و می گه: بن....روزای اول بن بن بود...ولی دیروز گفت من.....جیگرشو..... از هنرای جدید ناز پسرم هنر سر تکون دادن....آخه من که مامانش باشم وقتی کار بد می کنه سرم و تکون می دم و می گم: وااااای....نه....نه....نه.......نه.... باباش هم وقتی می خواد گل پسری غذا بخوره(دو ماه قبل) قاشق و که می بره سمت دهن ناز پسر سرشو تکون می ده و می گه: به به...... حالا محمدم اینو یاد گرفته تا می خوام بهش غذا بدم اول نگام می کنم و سرشو تکون می ده....اگه منم اونکار رو بکنم می خوره...والا هی تکون می ده.....تا من هم تکرار کنم.....بعد وقتی می خواد نزاره چیزی رو از دستش بگیریم بازم سرشو تکون می ده.....بلایی شده شیرین عسلم...... خب حالا همه ماشالله بگید....یادتون نره.......