محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

محمد مهدی پاره تنم

شب یلداتون مبارک

1391/9/30 9:32
نویسنده : مامان شین
346 بازدید
اشتراک گذاری

یادش بخیر قدیما.....شب یلدا خونه بابا بزرگ....کرسی و خوابیدن زیر کرسی.....جمع شدن همه دور کرسی و خنده های بلند بلند ما....شوخی های خاله هام و پچ پچ های درگوشی ما بچه ها....

بعد ها که کمی بزرگ شدیم بخاطر مدرسه نمی تونستیم بریم خونه بابابزرگم خونه خودمون می موندیم و با خانواده خاله جونم با هم شب یلدا رو جشن می گرفتیم.....بیشتر ما می رفتیم خونه خاله جون....چه شبای شیرینی بود...پشمک خوردنامون.....یادش بخیر....

بعد ها یعنی وقتی بزرگتر شدم همه می اومدن خونه ما...آخه مامان من آبجی بزرگه بود و همه رو برای شام و شب نشینی دعوت می کرد خونمون... خاله هام و دایی جون می اومدن و تا دیر وقت از خونه ما صدای خنده و شادی و آجیل خوردن می اومد.....

سال اول دانشگاه اولین سالی بود که شب یلدا خونه نبودم....تو خوابگاه با هم اتاقی هام جشن گرفتیم....چه شبی بود اونشب....بچه های اتاق بغلی هم اومده بودن اتاق ما....اتاق327 تا 4 صبح بیدار بودیم و خوردیم و خندیدیم( جو گیر شده بودیم)

سال بعدش دیگه من یه عروس تو خونه بابام بودم و منتظر همسری....اونشب هم شب یلدای قشنگی بود خانواده بابابزرگم و عمو جونم اینا خونه ما مهمون بودن و صد البته همسر عزیزم هم تو جمع ما بود....

سال بعد از اون من بعنوان میزبان شب یلدا تو خونه خودم منتظر مامانم اینا بودم. سال اولی بود که من میزبان این شب بودم....شیرین بود و دوست داشتنی....

سال بعدش بی پول بودیم و شب یلدا نداشتیم. من و همسری تنهای خونه خودمون با خوندن حافظ شب رو سپری کردیم...یادش بخیر چقدر خندیدیم و هیچ کدوم به خانوادمون نگفتیم که ما امشب یلدا نداریم(مثلا....)

سال بعدش من یه خانوم پا به ماه بودم که با یه شکم گرد و قلنبه خونه بابام به انتظار تموم شدن روزای آخر بارداریم بودم...دور از همسرم و خونه خودم...خیلی خوش گذشت....کارای آبجی کوچولوم شیرینترین قسمت یلدای اون سال بود....

و امسال......امسال من یه مادرم.....تو خونه خودمون کنار دوتا مرد زندگیم یلدا رو جشن می گیرم.....چقدر تغییر.....هیچ وقت به این روزم فکر نکرده بودم.....

ایشالله همتون خوش باشید و خوشبخت.....

سفره یلدای ما

یلدای همتون مبارک

اینا هم عکسای شب یلدای امسال ماست.....

میز شب یلدا

اینم میز ما

 

میز ما

 

اینم عسل من

پسر من

خب دیگه ماشالله یادتون نره

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاطره مامان آیدا
30 آذر 91 12:05
یلدای شما هم مبارک