محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

محمد مهدی پاره تنم

بدون عنوان

1392/4/25 9:50
نویسنده : مامان شین
588 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام...سلام...سلام....

 

من اومدم...یعنی بودم
اما وبلاگم رو آپدیت نمی کردم...نمی دونم چرا حس نوشتن نبود...یعنی خوش می
گذشت و وقت نمی کردم بیام بنویسم...بله جونم براتون بگه که من و گل پسریم
جمعه اومدیم خونه بابام...بله بلاخره فرار از زندان رخ داد(برداشت بد نکنید
من خونه ام رو دوست دارم اما از عید نوروز تا حالاخونه بابام نیومده
بودم...داشتم دق می کردم)بله جمعه صبح با ناز پسری با قطار اومدیم....

 

 

وقتی
ایستگاه قطار پیاده شدیم محمدم ناراحت بود که چرا بغلش نمی کنم...اما یهووو
ابجی عسلی رو دید دیگه منو فراموش کرد...همچین پرید بغل بابام
دیدنی....بله تعطیلات ما شروع شد....ظهر خونه بودیم...دلخوشی و شادی....هم
من خوشحال بودم و هم پسریم راحت و شاد....

 

 

تنها غمم اذیت شدن اقای همسر بود
اما چون می دونم کارگاه اوضاع روبه راهه نگرانی ندارم....تا یکشنبه همه چی
اروم بود و خوب خوب می گذشت....اما یکشنبه ای شب بعد از افطار با مامان
بزرگم تصمیم گرفتیم برا افطار فردا بامیه بپزیم...همه مشغول بودن منم اخر
کار رفتم کمی کمک کنم دقیقا 8 تا دونه بامیه مونده بود به مامان بزرگ گفتم
من اینا رو می زارم تو شیره شما برو....یهو یه صدای جلز و ولز روغن داغ
بلند شد و شیره پرید رو دست من خوش شانس.....وااااااااااااااااای
سوختم....اما ترسیدم مامان بزرگ بترسه جیک نزدم...سریع دستمو گرفتم زیر اب
سرد....واااااااااااااااااااااااااای می سوختم.....دیگه  نمی دونستم چه
کنم...  اشک چشمام به راه شد...مامان بزرگم مونده بود حیروون که چطور
شد....اخ که چه سوختنی سوختم...شب رو با یه مسکن و درد خوابیدم....صبح با
اصرار مامانم رفتیم بیمارستان....

 

 

واااااااااااای دستم 3تا انگشتام کامل
تاوله....تو بیمارستان پانسمان کردن...یعنی ضعف می کردم....تا غروب با
تاثیر بی حسی اروم بودم اما غروب دوباره که پانسمان شد جیگرم اتیش گرفت ولی
بازم صدامو در نیاوردم....دوساعتی به افطار مونده بود...داشتم از ضعف می
مردم....حالا بدک نیستم ولی خب درد داره در حد کشت.....جالبه اخه یه روز
قبل سوختنم هم بشقاب از رو میز غذاخوری افتاد زمین من با کلی فاصله جلو
ظرفشویی بودم ام دو تا تیکه مثل ترکش پامو برید...بعد 3 دقیقه از خیسی
انگشتم فهمیدم چی شده...نمی دونم چه خبره اما به فاصله دو روز دوتا
اتفاق...شکر....بخدا وقتی سوختم تو دلم گفتم خدایا اتیش جهنمت چطوره...من
اینجا تو این دنیا طاقت سوختن ندارم...اون دنیا چه کنم.....خدایا به فریادم
برس....

 

بله ....اینم حرفای گفتنی من..... فقط موندم جای این سوختگی می ره یا نه....

 

سرتون رو به درد اوردم فعلا تا بعد....

 

پسندها (1)

نظرات (12)

طراحی قالب با طرح کودک شما
27 تیر 92 18:59
سلام دوست عزیز نی نی وبلاگی ، ما طرح جدید و نویی داریم ، که شما می توانید جزو اولین نفرها باشید، و قالب خود را از بقیه هم وبلاگیها و لینکاتون متمایز کنید ما در نظر داریم برای شما قالبی با طرح کودک شما ایجا کنیم ، بدین صورت که شما عکسی از کودک خود به ما می دهید و ما به دو صورت تبدیل به قالب می نماییم: عکس کودک شما را به هنرمندان نقاش خود می دهیم و انها با مهارتی که دارند از روی عکس شما نقاشی با قلم می کشن و ما ان را تبدیل به قالب می نماییم عکس شما را ما به صورت گرافیکی و جذاب در می اوریم و تبدیل به قالب می نماییم به سایت ما مراجعه کنید + نمونه کار و + توضیحات بیشتر H.asghari102@yahoo.com http://www.behtarinabzar.ir
طراح قالب اختصاصی نی نی خودتون
27 تیر 92 20:40
اگه میخوای وبلاگ نی نی خوشگلتو به طور اختصاصی طراحی کنی، طوری که عکسش توی قالب استفاده بشه، من میتونم این کارو برات انجام بدم... http://designer123.blogfa.com/
ماماطهورا
28 تیر 92 3:42
واااااااااااااااااااااااي عزيزم خدا بدنده خيلي ناراحت شدم دستت و اينطوري ديدم ازخدا ميخوام زودي خوب شه دستت
ماماطهورا
28 تیر 92 3:42
راستي به محمد مهدي جونم هم راي دادم
مامان علي خوشتيپ
28 تیر 92 12:12
سلام عزيزم.ممنون بابت محبتتببخش دير اومدم چقدر عكس اولي نازهاسپند براش دود كنيد وااااااااااااااااي الهي بميرم.چقدر بدجور دستت سوختهانشاالله ديگه براتون پيش نياد و سلامتي باشه براتون هميشهمواظب خودتون باشي
مامان نرگس
28 تیر 92 20:10
___________________-------- _________________.-'.....&.....'-. ________________\.................../ _______________:.....o.....o........; خيلي قشنگ بود ______________(.........(_............) _______________:.....................: ________________/......__........\ _________________`-._____.-'... ___________________\`"""`'/ __________________\......,...../ _________________\_|\/\/\/..__/ ________________(___|\/\/\//.___) __________________|_______| موفـــــــــــق باشي ___________________)_ |_ (__ ________________(_____|_____) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام مامانی ماشاالله پسر ناز و خوشکلی داری وبلاگت هم جالب بود خوشحال میشم به وبلاگ من هم سر بزنی و لینک کنیم
انسیه
28 تیر 92 22:28
وااااااااای سوختگی خیلی بده ...پاتم که بریده مواظب خودت باش دوست جوووونم
مامان هديه
29 تیر 92 10:18
سلام خوشبختم از ْ آشنايتون لينكتون كردم و نظرم دادم تو اون جشن موفق باشي بوووس بازم سر ميزنم
رها
29 تیر 92 10:31
وااااااااای نگا کن چی شده یه روز از خونه دور شدیااا چی کار میکنی با خودت دختر الهی بمیرم ، خیلی بده سوختگی من دیروز به کوچولو قاشق داغ بود دستم سوخت داشتم میمردم تو چی میکشی ی یادت باشه قبل از تاول ، اینجور موقع ها دستت و ببر زود تو نمک یا یه عالمه نمک بپاش روش یکم میسوزه ولی ازین خیلی بهتره یه اسفندم واسه خودت دود کن
مامان محمدفرزام
31 تیر 92 4:46
سلام خانمی.خدا بد نده.ایشالله زود خوب میشه و جاشم نمیمونه. باشه ائتلاف کنیم. من عکس رو میزارم
امیر مهدی و عمی
31 تیر 92 14:26
سلام مامانی روزه و نمازهاتون قبول من بصورت کاملا اتفاقی با وبلاگتون آشنا شده عکس دستتونو که دیدم گفتم حتما بیام براتون پیام بزارم. انشااله که دستتون تا الان خوبتر شده باشه. مامانی دست من هم دقیقا بهمین صورت سوخت و تمام انگشتان یکدستم دقیقا مثل شما شده بود. خیالتون راحت جاش نمی مونه هرکس به من می رسید می گفت این جاش می مونه ولی خدارو شکر اصلا جاش نمونده فقط طبق تجربه ای که دارم اصلا تا زمانی که از زیر سوختگیتون پوست جدید نیومده بهش دست نزنید و هر روز پانسمانشو عوض کنید اگه تاولاتون هم هنوز آب دارند بهیچ وجه آبشم نترکونین بذارید تا آبش بعد از چند روز جذب میشه بعد از اینکه آبش جذب بشه و از زیر، پوست تازه بیاره پوست سوختتون مثل کاغذ قهوه ای رنگ خودش براحتی جدا میشه و اون موقعست که یک پوست صورتی رنگ ظاهر میشه که اصلا نگران نباشید در طی چند روز پوستتون برنگ اول بر میگرده. ببخشید خیلی طولانی شد ولی گفتم حتما تجربمو براتون بگم که نگران نباشید. خوشحال میشم به وبلاگ ما هم سر بزنید
رها
5 شهریور 92 10:42
خیلی وقته نیستین ، یا هستین من نمیبینم به هر حال هر جا که هستی خوش باشین دوست من