مناسبت ها
سلام به تو غنچه با طراوت زندگیم....محمد مهدی عزیزم
الهی که مامان به قربون تو بشه....این روزا روزای دلبری توئه....هر روز با طلوع خورشید روز زیباتو شروع می کنی ...وقتی صدای منو می شنوی همچین ذوقی می کنی که قند تو دلم آب می شه......می دونی خیلی دوست دارم؟؟؟؟
عزیز دل مادر فردا سالگرد ازدواج من و بابایی هست
این 36 مین سالگرد عروسیمونه...... من و بابای مهربونت روز چهارشنبه به تاریخ 14 مرداد 1388 بعد از یکسال عقد کرده بودن رفتیم سر خونه زندگی خودمون.تو اونروز من شدم ملکه خونه باباتو بابات شد سلطان قلب من
عروسیمون هم خیلی قشنگ بود و فقط جای تو جیگر گوشم خالی بود.همه چی عالی بود و به همه خوش گذشت.....می دونی پاره تنم خانواده بابایی شما و خانواده من خیلی خوب با هم کنار اومدن و من و بابات هیچ مشکلی نداشتیم خدا رو شکر....ایشالله همیشه همینجور باهم خوب باشن.....
هرسال این روز قشنگ، قشنگتر از سال قبله اما یه قشنگی که تو این سال هست و برای اولین باره، وجود پر حرارت تو خورشید زندگیمونه.....
عزیزم روزای قشنگ با تو بودن رو با هیچ ثروتی تو دنیا عوض نمی کنم .برای من و بابات با ارزشترین دارایی هستی....خدا رو شکر که تو رو خدا به ما هدیه داد.
بعدا شاید برات از خاطره ماه عسل قشنگمون بنویسم
جیگر گوشم دیروز هم روز حنابندون من بود و خالی از خاطره نیست خیلی برای این روز برنامه ریزی کرده بودم اما برخلاف میلم خیلی چیزا تغییر کرد ولی بازم فوق العاده بودو بازم جای تو عسل مامان خالی بود...راستی مراسم حنابندون من خونه خاله منصوره بود....خیلی باحال بود و فقط من و بابات وسط بودیم
می خوام چند تا عکس از این روز بزارم(البته این عکسا برای شب قبلشه که من داشتم وسایلای باباتو اماده می کردم...روز مراسم اینقدر اتفاقای جور واجوری افتاد که ما از اون شب یه عکس نداریم.....همه چی رو خودم اماده کردم حتی گل رو وسایلا رو.....)
اینا هم چند تا عکس از عروسی
محمد مهدی عزیزم خیلی دوست دارم