من و پسرم
سلام...شکر خدا روزای سخت و تلخ گذشت...حال ما سه نفر به لطف خدا خیلی خوبه...من و همسر عزیزم روزی صدهزار بار با دیدن بهبودی کامل گل پسرمون خدای بزرگ رو شکر می کنیم....تو اون روزای سخت کنار هم بودنمون باعث شد من کمتر سختی رو حس کنم.... یکشنبه هفته پیش محمدم اوضاع بدی داشت و از نظر ظاهری داغون بود....تو این شهر عقب مونده رفتیم دکتر و با تشخیصش نصفه جون شدیم وقتی به دکتر خود ناز پسری زنگ زدیم گفت باید بستری بشه....اما ما که تو این شهر کسی رو نداریم و به دکتر هم نمی تونستیم اعتماد کنیم با یه ماشین دربستی رفتیم ارومیه....وای که چقدر برای من سخت می گذشت....راه که همیشه می رفتیم و می اومدیم برای ما شده بود یه جاده ناتمام.....ساعت ٤ رسیدیم ارو...
نویسنده :
مامان شین
12:12